حکایت عاشقی


سلام آقا


عجیب است این حکایت عاشقی ما و شما. حکایت دلتنگی‌های انتظار!
در اینجا خیلی‌ها عاشق می‌شوند، آن هم با یک نگاه!
یک نگاه کافی است تا عقل و هوش را از دست بدهند و یک دل نه صد دل، دل ببازند.
اما عجیب‌تر این قصه دلداگی ما و شماست.
آقا، ما ندیده عاشقیم.
می‌خواهیم منتظر باشیم. می‌خواهیم انتظار بکشیم،
تا.....
تا کی؟ تا کدام جمعه بارانی؟
کجای تقویم است این جمعه نیامده؟
نمی‌دانم.... نمی‌دانم تا کی باید این دلهای عطشان ما کویر بماند...
اما می‌دانیم تا تو نیایی باران هم نمی‌بارد
آقا نمی‌خواهیم بنشینیم و بگوییم خداکند که بیایی
نه .....
ما از آن عاشق‌ها نیستیم که به هنگام فراق یار به انزوا می‌روند
از آنهایی هستیم که می‌کوشند و می‌دوند و خود را آماده می‌کنند برای لحظه وصال.


   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج