افراد جهان سومی که چه عرض کنم

من از اون آدمای جهان سومی هستم که نمیتونم یه فکر درست کنم .


قبل از اینکه به مال و منالی برسم ، هزارتا تصمیم میگیرم که چطور پولمو خرج کنم و چندین مورد رو تیک میزنم که فلان کار و بهمان کار رو به پولی که بدست خواهم آورد ، انجام بدم.


اما تا پول اومد  به قول معروف    در دیزی بازه و حیای گربه کجاست  ... و همه چیزو فراموش میکنم . اونوقته که دو دستی می کوبم رو سرم و میگم :


ای وای فراموش کردم که قسط فلانو بدم  قرض اونو بدم و...و ... و...


آقا قرار بود ما یه سیصد تومن پاداش بگیریم . خواستیم موتور بگیریم . بایکی قرار مدار گذاشتیم که موتورشو بده به ما . اونم قبول کرد اما بعد چند روز زد زیرش گفت پشیمون شدم . منم گفتم حالا که اینطور شد دیگه موتور بی موتور.


بعد نشستم و فکر کردم ، گفتم حالا که موتور نشد ، میزارمش واسه کامپیوتر و دستگاهمو ارتقاء میدم .


آخه من دستگاهمو سال 81 به قیمت چهارصدو سی هزار تومن گرفتم . اونوقتا ، دستگاه من خیلی پیشرفته بود و قطعاتش بالا بود . اما حالا دیگه با این برنامه های جدیدی که به بازار رایانه وارد شده & دستگاه من خیلی عقب افتاده اس و فقط واسه اینترنت و تایپ کردن و چندتا برنامه دیگه می خوره .


برا همینم فاکتور اولیه دستگاه رو از وسایلم پیدا کردم و رفتم سراغ مغازه کامپیوتر فروشی امیر گاموری . فاکتور رو بهش دادم و گفتم میخوام کامپیوترمو به روز کنم . ارتقاش بدم . ببین به چه قطعه ای نیاز داره فاکتور کن بده برم چندتا فروشگاه دیگه هم سوال کنم ببینم کجا به صرفه تره . اونم بنده خدا قبول کرد .


قیمتی که اون واسه قطعاتش میخواست 367 هزار تومن بود .


رفتم فروشگاه الغدیر گفت 420هزار تومن ، فروشگاه ثبوتی گفتش من اینا رو است 345 هزار تومن می بندم . فروشگاه اهل البیت هم گفت من 325 هزار می بندم ولی سامان سیستم گفت من یه قطعات دیگه ای میبندم واست به قیمت 310 هزار تومن که قطعاتش جالب نبود . سید مرتضی که قطعه نداشت . رفتم سلسبیل رایانه . اونا گفتن ما فقط قطعات خوب و گرون قیمت داریم .


فردای اونروی فاکتور رو بردم شرکت و دادم بچه های انفورماتیک تماس گرفتن تهرون با شرکت باسط پردازش و بهتر از اون قطعاتو به قیمت 310 هزار تومن بهم دادن . آخرین نفر هم که ممد دورقیان بود گفت من همین قطعاتو بهت میدم 295000هزارتومن با هزینه بستن .


خلاصه یه مدتی گذشته ، یکی از دوستام تماس گرفت و گفت به کمی پول نیاز دارم . منم از خرید دستگاه منصرف شدم و پول رو دادم به اون .


اتفاقا بعد مدتی فهمیدم که قراره یه پاداشی بهمون بدم . برا همین تصمیم گرفتم که هم کامپیوترمو ارتقا بدم و هم اینترنت وایرلس بگیرم . اما یهو مادرم فیلش یاد هندوستان کردو گفت که میخواد کمی ساخت و ساز کنه و پول کم داره . منم دیدم که اصلا اوضاعم واقعا تخمیه . نه تونستیم موتور بگیریم نه کامپیوترو ارتقا بدیم نه وایرلس بگیریم حداقل بزار ساخت و ساز کنیم . برا همین تصمیم گرفتم بزارم واسه همین کار .


بعد از اون ، فرداش شرکت اعلام کردن که فعلا از پاداش خبری نیس و رفته تا نمیدونم کی و من اینجا بودم که یاد ضرب المثل با یه گل بهار نمیشه افتاد . گرچه بی ربط بود ولی یاد اون ماجرا افتادم که یکی یه تخم مرغ داشت . با خودش فکر می کرد که تخم مرغه رو میزارم زیر مرغ همسایه . جوجه میشه ، بزرگ میشه ، چندتا تخم مرغ میخرم میزارم زیرش ، اونام جوجه میشن و بزرگ میشن و همینطوری ادامه میدم تا یه مرغداری بزرگ درست کنم . .......


تو همین فکرها بود که یهو یه سنگ اومد جلو پاش و خورد زمین و تخم مرغش خاکشیر شد .


ماجرای ما هم مث این بیچاره اس . برا نداشته هامون تصمیم میگیریم . همینه دیگه وقتی میگم که ما جهان سومی ها هم دنیائی واسه خودمون داریم یعنی همین .


والسلام.